اشاره



حالا این پست رو بگذارید به حساب دید و بازدید عید. مثلا من اومدم خونه‌تون نشستم از شیرینی و آجیل و پذیرایی که خبری نیست به خاطر گرانی و کرونا، ولی حرف مفت که می‌شه زد. یعنی خب حرفم نمی‌شه زد انگار، همین‌طوری ساکت می‌شینیم چایی می‌خوریم به همدیگه زل می‌زنیم. این فیلما رو دیدین که مثلا یه دکتری رو میارن بالا سر یه سرباز، بعد دکتره سرش رو ت می‌ده که این دیگه کارش تمومه. حالا من اون سربازم، کارم تمومه. بعد تو همین فیلما یارو مهره کمرش شکسته یه مدت با طناب آویزونش می‌کنن کمرش درست می‌شه. اتفاقای خوب و بدش هر دو غیرممکن هستن.  به هر حال مثل کسی می‌مونم که یک مار یا عنکبوت نیشش زده و فلج شده ولی چشم و گوشش کار می‌کنه و اتفاقات اطرافش رو می‌فهمه. حالا دیگه خوب می‌شم ولی فعلا این طوری‌ام. یه مدت هست از خونه بیرون نمی‌رم، قبلا هم خیلی کم بیرون می‌رفتم ولی این بار به خاطر این کارم آدم فهمیده‌ای به نظر می‌رسم.

 


هر حرفی بخوای بزنی 90 درصدش تکراریه و فقط 10 درصدش حرفای جدیده، مردم هم بیشتر همون 90 درصد رو می‌بینن بعدم با خودشون می‌گن چه حرفای تکراری و به درد نخوری، این هم انگیزه نوشتن رو از بین می‌بره. ولی حتی زدن حرفای 100 درصد خالص هم فایده‌ای نداره مثل برگزار کردن یه گالری نقاشی فوق‌العاده تو یه سرویس بهداشتی می‌مونه. بد هم نیست، مردم با آرامش خاطر نقاشی‌هات رو تماشا می‌کنن.  


آخرین مطالب

آخرین جستجو ها